سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ایمان برهنه است و جامه آن تقوا و زیورش حیا و دارایی اش فقه و میوه اش دانش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
علیرضا صادقی - دل نوشته های یک بسیجی
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 3
  • بازدید دیروز: 5
  • مجموع بازدیدها: 65844
    » درباره من
    علیرضا صادقی - دل نوشته های یک بسیجی
    علیرضا صادقی

    » پیوندهای روزانه
    دو طلبه جوان [182]
    تخریب چی دوران [108]
    تصاویر آنلاین کربلا [102]
    پایگاه آیت الله جوادی آملی [163]
    سایت چهارد معصوم [179]
    سایت تخصصی قرآن کریم [202]
    موعود [176]
    همایش دکترین مهدویت [62]
    مرکز جهانی آل البیت [128]
    سایت اطلاع رسانی شاهین دژ [343]
    سایت شهرستان شاهین دژ [95]
    [آرشیو(11)]


    » آرشیو مطالب
    آرشیو روز اول
    آرشیو روز دوم
    آرشیو روز سوم
    آرشیو روز چهارم
    آرشیو روز پنجم
    آرشیو نیمه شعبان
    آرشیو اول ماه رمضان
    آرشیو پانزدهم ماه رمضان
    آرشیو عید فطر
    24 مهر ماه
    11/9/1386
    پاییز 1386

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان
    طالب یار
    کوثر
    هجوم خاموش...

    » لوگوی لینک دوستان


















    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » موسیقی وبلاگ

    » طراح قالب
    »» همسر حاج ابراهیم همت

    یه روز نگاه کردم تو چشمای حاج ابراهیم ، گفتم ابراهیم چشمات چقدر قشنگن ، گفتم چشمای تو خیلی زیبان و خدا چیزای زیبا رو برای ما نمی ذاره تو این دنیا برای خودش بر می داره مطمئنم حاجی تو وقتی شهید بشی سرت جدا می شه چشماتو خدا می بره.

    همسر حاج ابراهیم همت می گه چشمای ابراهیم من بخاطر این قشنگ بود و یکی بخاطر اینکه این چشم ها هیچوقت به گناه باز نشد دوم اینکه هر وقت خونه بود سحر پا می شدم می دیدم چشمای قشنگ حاج ابراهیم دارن در خونه خدا چه اشکی می ریزن گفتم من مطمئنم این چشما رو خدا خاطر خواه شده چشمات نمی مونه آخرش هم تو عملیات خیبر از بالای دهانش و لبهاش سرش رفت چشما رو خدا با قابش برداشت و برد.

    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( سه شنبه 86/6/20 :: ساعت 11:19 عصر )
    »» طلائیه خیمه گاه قمر بنی هاشم (ع)

    بچه های تفحص چند روز گشتند هیچی پیدا نکردند دلشون گرفت گفتند مثل اینکه دیگه شهدا با ما قهر کردند لیاقت نداریم استخون هاشونو پیدا کنیم یه پلاک ببریم یه مادر مفقود الاثر رو شاد کنیم خیلی نگران بودند یه نفر پیشنهاد داد بیاید به قمر بینی هاشم متوسل بشیم نشستند روی خاک و متوسل شدند به دستان برید ابوالفضل العباس (ع) علمدار سیدالشهداء (ع) ، و بعد از توسل و اشک پا شدند و شروع کردند خاکها رو جابجا کردن و به هم زدن که دیدن یه جنازه زیر خاکه آوردن بیرون دیدن اسم این شهید عباسه ، شهید ( عباس امیری ) یه نفر گفت شاید اتفاقیه امروز از این حرفها زیاد می شه شهید دوم بریم ببینیم چه جوریه می شه گشتند یه جنازه از زیر خاک پیدا شد دیدند یه دستش توی عملیات دیگه قطع شده دستش مصنوعیه وقتی بیرون کشیدند دیدند اسمش ابوالفضل ابوالفضلیه از اون روز به بعد اونجا خیمه گاه قمر بنی هاشم لقب گرفت.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( سه شنبه 86/6/20 :: ساعت 11:17 عصر )
    »» او خواهد آمد اما ...

    حضرت مهدی (عج) پس از سپری شدن دوران غیبت صغری و کبری هنوز ظهور نکرده اند و طبق روایات دلایل مهم و خاصی برای این مسئله وجود دارد که یکی از اینها فراهم نبودن زمینه در میان شعیان و مسلمانان می باشد. علائم ظهور و آخرالزمان طبق احادیث معتبر تا حد زیادی رخ داده است اما آنچه که رخ نداده است اتحاد واقعی مسلمانان و شیعیان با یکدیگر است که فتنه های دشمن برای ایجاد فاصله در میان آنها نقش بسزایی دارد. حال باید دشمن را شناخت و با آن مبارزه کرد تا به آقا صاحب الزمان نشان داد که زمینه فراهم است.

    امام خمینی (ره) فرمودند که بعد از انقلاب اسلامی جهاد اکبر شروع می شود و آنجاست که باید از خودشناسی به خداشناسی رسید. جهاد اکبر همان مبارزه با نفس اماره است که کاریست بسیار دشوار آن هم در شرایط کنونی که شبهات فراوان در دل جوانان و افکار مردم وجود دارد امام آن چیزی که مسلم است انتظار ظهور آقا بقیه الله است که نقطه قوت و جاذبه برای این مبارزه بزرگ است.عزیزی برایم نوشته ای با این مضمون فرستاده بود که مسئولین بی لیاقت هستند که در جواب به این دوست خوبم گفتم من و شما و امثال ماها مدیران و مسئولین فردای این مملکت هستیم پس آیا خودمان را آماده کرده ایم..؟ نمی توان منکر افراد بی لیاقتی در دستگاه حکومت جمهوری اسلامی ایران شد که اصلا کلمه از ظهور را نمی فهمند اما این بی انصافی کاملی است که افراد مصلح و تلاشگر را در جمع آن افراد قرار داد در حالی که بعضی از مسئولین با دلسوزی کامل و با روحیه انقلابی هنوز هم در راس خدمت به نظام هستند.

    امام زمان نمی آید مگر افکار عمومی و اذهان مسلمانان فقط در اطاعت ایشان باشد برای جهاد نهایی در راه خدا ولی با وجود مشکلات اساسی از جمله مظاهر مقدس نما که فقط اسم تو خالی از مولا را در خود جای داده است ایشان ظهور نخواهند کرد و از خدایمان می خواهیم که مولا ظهور نکند مگر در صحت و سلامتی کامل...!!

    پس از امروز صبح از نماز صبح نیمه شعبان تا آخرین لحظه زندگی با خدای خود عهد می بندم که به منتظران واقعی آن حضرت در ظاهر و باطن در آیم.

    خدایا من هیچ نیز نیستم اما مولایم مرا بشارت به سربازی خویش داده است پس او که مرا از این نقطه به آن مرتبه می رساند سلامتش دار و در صحت کامل در ظهورش تعجیل فرما !

    خدایا او مولای من است و راه هموار شناخت تو پس مرا لیاقت خودشناسی در جوار آن عزیز را عطا بفرما !

    الهی دل خونین آن مولا را ز ما شاد گردان و در همه حال ما را از یاد ظهورش غافل مکن !



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( چهارشنبه 86/6/7 :: ساعت 2:13 صبح )
    »» عید مبارکباد

      خجسته میلاد با سعات آقا صاحب الزمان (عج) مبارکباد!

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( سه شنبه 86/6/6 :: ساعت 8:23 عصر )
    »» السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    السلام علیک یا بقیه الله ...

    با عرض سلام و تبریک فراوان بمناسبت میلاد مبارک یگانه منجی عالم خلقت حضرت بقیه الله الاعظم مهدی صاحب الزمان (عج) به حضور تک تک شیعیان راستین و دوستداران حقیقی آن عزیز.

    لحظات عرفانی و ملکوتی ظهور لحظات استجابت دعا ، از تمامی دوستان خواهش می کنم سر سفره زیبای عبادتشون با خدا و آقا صاحب الزمان (عج) ما رو هم از یاد نبرند.

    نیمه شعبان میلاد حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) بر همگان مبارکباد.

     

    نیمه شعبان میلاد حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) بر همگان مبارکباد.

     

      خجسته میلاد با سعات آقا صاحب الزمان (عج) مبارکباد!



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( سه شنبه 86/6/6 :: ساعت 3:0 عصر )
    »» شهید آوینی

    پس اگر مقصد را نه اینجا، در زیر این سقف‌های دلتنگ و در پس این پنجره‌های کوچک که به کوچه‌هایی بن‌بست باز می‌شوند نمی‌توان جست، بهتر آنکه پرنده‌ی روح دل در قفس نبندد. پس اگر مقصد پرواز است، قفس ویران بهتر. پرستویی که مقصد را در کوچ می‌بیند، از ویرانی لانه‌اش نمی‌هراسد.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( دوشنبه 86/6/5 :: ساعت 7:53 صبح )
    »» شهید آوینی

    خمپاره که می‌زدند طبیعتاً اگر در سنگر نبودیم خیز می‌رفتیم تا از ترکش آن محفوظ بمانیم بعضی صاف صاف می‌ایستادند و جنب نمی‌خوردند و اگر تذکر می‌دادی که دراز بکش، می‌گفتند:«بیت‌المال است» حالا که این بنده خدا به خرج افتاده نباید جاخالی داد حیف است این همه راه آمده خوبیت ندارد.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( دوشنبه 86/6/5 :: ساعت 7:52 صبح )
    »» کتک زدن شهید

    سلام دوستان

    چندی پیش برای مصاحبه از طرف اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرستان خودمون یعنی شاهین دژ برای طرح همکلاسی آسمانی رفته بودیم:

    پدر شهید از مسئولین خیلی گله داشت ، دلش پر بود و می گفت هیچ چشم داشتی به کسی نداره و خدارو شکر به شکرانه خون شهید زندگشیون می گذره ولی خب خیلی دلش پر بود ناخواسته بغض گلوشو گرفت خواست برامون یه خاطره بگه و خاطرش هم این بود:

    یه روز داشتم با پسرم تو مزرعه کار می کردم و سر مزرعه بودم که نمی دونم سر چه جریانی حرفم شد و از بس که عصبانی شدم شروع کردم به زدنش و هی کتکش زدم و بعد از اون ماجرا بعد از اینکه جبهه رفت شهید شد و بعد از شهادتش هر وقت بچه ای رو می بینم هر قدر هم عصبانی باشم هیچ وقت جرات به خودم نمی دم تا اون رو بزنم شهادت پسرم باعث شد تا هیچ وقت این خاطره از یادم نره و نتونم اونو فراموشش کنم.

    البته ببخشید خودم خواستم مختصر بنویسم.

     

      خجسته میلاد با سعات آقا صاحب الزمان (عج) مبارکباد!

     

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( یکشنبه 86/6/4 :: ساعت 7:49 صبح )
    »» حسنک کجایی؟؟؟

    گاو ما ما می کرد

    گوسفند بع بع می کرد

    سگ واق واق می کرد

    و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی

    شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلوار جین و تی شرت های تنگ به تن می کند.او هر روز صبح به جای غذا دادن به حیوانات جلوی آینه به موهای خود ژل می زند.

    موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.

    دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت می کرد.پتروس دید که سد سوراخ شده اما انگشت او درد می کرد چون زیاد چت کرده بود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند.پتروس در حال چت کردن غرق شد.

    برای مراسم دفن او کبری تصمیم گرفت با قطار به آن سرزمین برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت .ریزعلی سردش بود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد .ریزعلی چراغ قوه داشت اما حوصله  درد سر نداشت.قطار به سنگ ها برخورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند. 

    اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.

    او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد

    او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.

    او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( شنبه 86/6/3 :: ساعت 9:6 عصر )
    »» بی گناه همیشه محکوم

    حالم بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم

    آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

    خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!

    خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند

    در میان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده ی مردم شدم

    بعد ازاین بابی کسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم

    بت پرستم،بت پرستی کار ماست چشم مستی تحفه ی بازار ماست

    من که با دریا تلاطم کرده ام راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟

    قفل غم بر درب سلولم مزن! من خودم خوشباورم گولم مزن!

    روزگارت باد شیرین! شاد باش دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
    خسته ام از قصه های شوم تان خسته از همدردی مسموم تان

    اینهمه خنجر دل کس خون نشد این همه لیلی،کسی مجنون نشد


    گر نرفتم هر دو پایم خسته بود تیشه گر افتاد دستم بسته بود

    هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

    هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!

    هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت

    چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست

    گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم

    حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت:

    تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق.. هر دم آید غمی ا ز نو به مبارکبادم



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( شنبه 86/6/3 :: ساعت 8:42 عصر )
    <      1   2   3   4   5   >>   >

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    شفاعتنامه
    [عناوین آرشیوشده]