سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، خونخواهِ [بحقّ] است و خونخواهی [بحق] را دوست دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
بی گناه همیشه محکوم - دل نوشته های یک بسیجی
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 0
  • بازدید دیروز: 7
  • مجموع بازدیدها: 65836
    » درباره من
    بی گناه همیشه محکوم - دل نوشته های یک بسیجی
    علیرضا صادقی

    » پیوندهای روزانه
    دو طلبه جوان [182]
    تخریب چی دوران [108]
    تصاویر آنلاین کربلا [102]
    پایگاه آیت الله جوادی آملی [163]
    سایت چهارد معصوم [179]
    سایت تخصصی قرآن کریم [202]
    موعود [176]
    همایش دکترین مهدویت [62]
    مرکز جهانی آل البیت [128]
    سایت اطلاع رسانی شاهین دژ [343]
    سایت شهرستان شاهین دژ [95]
    [آرشیو(11)]


    » آرشیو مطالب
    آرشیو روز اول
    آرشیو روز دوم
    آرشیو روز سوم
    آرشیو روز چهارم
    آرشیو روز پنجم
    آرشیو نیمه شعبان
    آرشیو اول ماه رمضان
    آرشیو پانزدهم ماه رمضان
    آرشیو عید فطر
    24 مهر ماه
    11/9/1386
    پاییز 1386

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان
    طالب یار
    کوثر
    هجوم خاموش...

    » لوگوی لینک دوستان


















    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » موسیقی وبلاگ

    » طراح قالب
    »» بی گناه همیشه محکوم

    حالم بد نیست غم کم می خورم کم که نه! هر روز کم کم می خورم

    آب می خواهم، سرابم می دهند عشق می ورزم عذابم می دهند

    خود نمی دانم کجا رفتم به خواب از چه بیدارم نکردی؟ آفتاب!!!!

    خنجری بر قلب بیمارم زدند بی گناهی بودم و دارم زدند

    در میان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده ی مردم شدم

    بعد ازاین بابی کسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم

    بت پرستم،بت پرستی کار ماست چشم مستی تحفه ی بازار ماست

    من که با دریا تلاطم کرده ام راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟

    قفل غم بر درب سلولم مزن! من خودم خوشباورم گولم مزن!

    روزگارت باد شیرین! شاد باش دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
    خسته ام از قصه های شوم تان خسته از همدردی مسموم تان

    اینهمه خنجر دل کس خون نشد این همه لیلی،کسی مجنون نشد


    گر نرفتم هر دو پایم خسته بود تیشه گر افتاد دستم بسته بود

    هیچ کس دست مرا وا کرد؟ نه! فکر دست تنگ مارا کرد؟ نه!

    هیچ کس از حال ما پرسید؟ نه! هیچ کس اندوه مارا دید؟ نه!

    هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت

    چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست

    گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم

    حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت:

    تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق.. هر دم آید غمی ا ز نو به مبارکبادم



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( شنبه 86/6/3 :: ساعت 8:42 عصر )

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    شفاعتنامه
    [عناوین آرشیوشده]