سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به من فرمان داد تا زبان سریانی را یاد بگیرم . [زیدبن ثابت]
روز می‌خوردم ریا می‌شد - دل نوشته های یک بسیجی
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 20
  • بازدید دیروز: 9
  • مجموع بازدیدها: 66936
    » درباره من
    روز می‌خوردم ریا می‌شد - دل نوشته های یک بسیجی
    علیرضا صادقی

    » پیوندهای روزانه
    دو طلبه جوان [182]
    تخریب چی دوران [108]
    تصاویر آنلاین کربلا [102]
    پایگاه آیت الله جوادی آملی [163]
    سایت چهارد معصوم [179]
    سایت تخصصی قرآن کریم [202]
    موعود [176]
    همایش دکترین مهدویت [62]
    مرکز جهانی آل البیت [128]
    سایت اطلاع رسانی شاهین دژ [343]
    سایت شهرستان شاهین دژ [95]
    [آرشیو(11)]


    » آرشیو مطالب
    آرشیو روز اول
    آرشیو روز دوم
    آرشیو روز سوم
    آرشیو روز چهارم
    آرشیو روز پنجم
    آرشیو نیمه شعبان
    آرشیو اول ماه رمضان
    آرشیو پانزدهم ماه رمضان
    آرشیو عید فطر
    24 مهر ماه
    11/9/1386
    پاییز 1386

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان
    طالب یار
    کوثر
    هجوم خاموش...

    » لوگوی لینک دوستان


















    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » موسیقی وبلاگ

    » طراح قالب
    »» روز می‌خوردم ریا می‌شد

    توی بچه‌ها خوابش خیلی سبک بود، اگر کسی تکان می‌خورد می‌فهمید. تقریباً دو، سه ساعت از نیمه شب گذشته بود، خُر و پُف کسانی که خسته بودند بلند شده بود که صدای کرت کرت چیزی توجهم را جلب کرد، اول خیال کردم موش دوباره رفته سراغ ظرفها اما خوب که دقت کردم دیدم نه مثل اینکه صدای چیز خوردن جانور دو پاست! بله درست تشخیص دادم، یکی از بچه‌های دسته بود، خوب می‌شناختمش، آهسته مشغول جنگ هسته‌ای بود، آلبالو بود یا گیلاس نمی‌دانم، آهسته فقط طوری که خودش بفهمد گفتم: «اخوی، اخوی! مگر خدا روز رو از دستت گرفته که نصف شبی با نفست مبارزه می‌کنی؟» و او که خوب فهمید منظورم چیه، نه گذاشت و نه برداشت گفت: «ترسیدم روز بخورم ریا بشه.» بله راست می‌گفت. اخلاص در عمل خیلی شرطه هر چه پنهان‌تر بهتر.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( سه شنبه 86/7/24 :: ساعت 7:5 عصر )

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    شفاعتنامه
    [عناوین آرشیوشده]