در ایستگاه صلواتی کمیته امداد (فاو) پیرمرد بسیجی بود، پدر دو شهید و اهل حال، اسمش (عمونوروز) بود یک لحظه بگو و بخندش با بچهها قطع نمی شد مثلاً اگر باقلا آبپز داشت داد میزد رزمندگان به پیش امروز جوجهکباب است نزدیک که میآمدی میدیدی باقلاست یا میگفت کباب گوشت بره است بعد معلوم میشد که نخود پخته است! همراه هر دعوتی یک صلوات میگرفت. صلوات برای شربت نشاط (نوشابه) و الی آخر.