اهل بصیرت را با شهر کوران چه کار؟ ماه ها ازپایان جنگ و بسته شدن باب جهاد فی سبیل الله گذشته است و برای بسیاری جنگ دیگر جزء خاطره ای دور از یک دوران سپری شده هیچ نیست. اما برای که قسمتی از وجود خویش را درجنگ نهاده است چگونه پایان یابد ؟ برای آن که چشم هایش را در جنگ نهاده است دستش را پایش را دست هایش را پاهایش را و چه بسا چشم ها ودست ها و پاهایش را درجنگ نهاده است چگونه ممکن است که جنگ پایان یابد ؟ برای او جنگ خاطره ای دوراز یک دوران سپری شده نیست... باب جهادرا خداوند برمن و تو بسته است اما برای او همچنان مفتوح است چرا که چشمانش دیگربازنگشته اند.دلاوری دیگر پاهایش را نثارمجد و عظمت اسلام کرده است واگر چه دردار بقاء آنجا که من وتو را پای رفتن نیست او پاهایش را درنزدخداوند خواهد یافت ، اما اینجا دارفناست و آنچه فانی شدنی است بازنمی گردد ... و اوهم در انتظارمعجزه نیست و رضای خویش را در رضایت خداوند می داند . اگر چه جوان است وهنوز ازدواج نکرده است . اما برای او جنگ تراژدی نامطلوبی ازیک دوران غم بارنیست خورشید حیات بخشی است که هنوز درآسمان سینه اش روشن است .شیطان می خواست که با قدرت سلاح برجهان حکومت یابد ومومنین با گوشت پوست ورگ واستخوان دربرابرش ایستادند . بمب ها و موشک هایش را به جان خریدند ودرفضایی آکنده ازبخارات مرگبار شیمیایی ازاستقلال وشرف و عزت خویش دفاع کردند... و هرگز دربرابر عمل خویش مزدی نخواستند. اما اکنون که علی الظاهر جنگ خاتمه یافته است آیا باید درفراموشکده ها و غفلت کده های اذهان من و تودرهیاهوی شهر گم شوند و.. شاید جنگ خاتمه یافته باشد اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت وزنهاراین غفلتی که من وتو را درخود گرفته است ، ظلمات قیامت است . آنگاه که آسمان انفطار یابد وستارگان پراکنده شوند . آنگاه که دریاها شکافته شوند وانسان ها سرازقبرها بردارند ، خواهند دانست که چه پیش فرستاده اند و چه واپس نهاده اند . یا ایها الانسان چیست آنچه تورا فریفته وبرآفریدگارت غره داشته است ؟ آفریدگاری که تورا آفریده است واستوار داشته براین صورت پرداخته است .اما حاشا وکلا که شما روز جزا را تکذیب می کنید حال آنکه او برشما نگهبانانی گماشته است کراما کاتبین .می دانند که چه می کنید ابرار درنعیم اند و فجاردرجحیم ... ابرار در بهشت اند و بدکاران دردوزخی که روز جزا به آن وارد خواهند شد .. و حتی لحظه ای ازآن غیاب نخواهند یافت . وتوچه می دانی که روز جزا چیست ؟ و بازتوچه می دانی که روز جزا چیست ؟ آن روز که کسی را بردیگری اختیاری نیست و فرمان هر چه هست خاص خداست . اهل بصیرت را با شهر کوران چه کار؟ او را چشم ظاهر نیست وآنان را چشم باطن وازمیان توخود بگو که کدامیک کورند ؟ "صم بکم عمی فهم لا یعظون..." چشم بگشا وببین که چگونه آخرالزمان سررسیده است و گفته های پیامبر(ص) درحجه الوداع تعبیریافته ... وفساد برو بحررا پرکرده است . برادرم ! چشم بگشا و ببین که ازکجا می گذری ! ای شمس جهان آراء تو کجا واین بیغوله تاریک کجا ؟ و چگونه این تمثیل دردناک فراهم آمده است ، تو کجا واین بازار مکاره شیطان کجا ؟ و مگر نه این که آن بخارات شیمیایی جهنمی که چشم تورا بازگرفته اند درکارخانه های همین شهر و شهرهایی چنین / شهرهای آلمان ودیگرکشورهای غربی / ساخته می شوند؟شمس جهان آراء به میهمانی موش های کور آمده است و آنان درنمی یابند واصلا چگونه دریابند وقتی که چشمان باطن شان کور است وهیچ چیز را جز خود و اهواء؟رنگارنگ خود نمی بینند ؟ اگرنه جانبازی که چشمان ظاهرش را اسلحه مرگباری کورکرده است که درکارخانه های اینان ساخته می شود ،حجتی است که خداوند برآنان تمام کرده است . کجاست وجدان بیداری که چشم بدین عبرت بازکند ؟ جانبازی که چشمان خود را درراه اقامه عدل باخته است واستقرار احکام خدا برزمین ... اما این سخنان آن همه ازاین دیارمرگ زده وساکنانش دوراست که کسی بیدار نمی شود " وما انت بمسیع من فی القبور" مردگان خفته درقبرستان اهواء نفس اسیران سیاه چال های شهوات ساکنان دیار ظلمت جاودانه اند .منجی بشرو بشیرعشق را آری بسیجی جانباز را درشهر کوران باورنخواهند کرد ، اگر نه آنان را می گفتم که شفای کوردلی خویش را ازتو بخواهند ازتوکه حدقه چشمانت خالی است اما چشمان باطنت سرشاراز شهود هفت آسمان وزمین است ... ای منجی بشر ، بشیرعشق بسیجی ! تو کجا و اینجا کجا ؟ این غربی ترین مغرب حقیقت برگستره سیاره رنج ...اینجایی که خفتگانش را جز نهیب مرگ چیزی بیدار نخواهد کرد .. جزمرگ و صوراسرافیل . آنگاه که آسمان انفطاریابد و ستارگان پراکنده شوند . آنگاه که دریاها شکافته شوند و انسان ها سرازقبرها بردارند ، خواهند دانست که چه پیش فرستاده اند وچه واپس نهاده اند ... یا ایهاالانسان ! چیست آنچه تورا فریفته است و برپروردگارت غره داشته است ؟ وتو چه می دانی که روز جزا چیست ؟ آن روز که کسی را بردیگری اختیاری نیست و فرمان هر چه هست خاص خداست .اهل بصیررا باشهر کوران چه کار؟
##########################
و چه کسی میداند که جنگ چیست؟ »
متن زیر از نوشتههای شهید احمدرضا احدی رتبه اول کنکور پزشکی میباشد که در ذیل خدمتتان ارائه میشود.
-------------------------
و چه کسی میداند که جنگ چیست؟
چه کسی میداند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را میدرد؟
چه کسی میداند سوت خمپاره فردا به قطره اشکی بدل خواهد شد و این اشک جگرهایی را خواهد سوزاند؟
کیست که بداند جنگ یعنی سوختن، ویران شدن، آرامش مادری که فرزندش را همین الان با لای لای گرمش در آغوش خود خوابانیده؛ نوری، صدایی، ریزش سقف خانه و سرد شدن تن گرم کودک در قامت خمیده مادر؟
کیست که بداند جنگ یعنی ستم، یعنی آتش، یعنی خونین شدن خرمشهر، یعنی سرخ شدن جامهای و سیاه شدن جامهای دیگر، یعنی گریز به هرجا، هرجا که اینجا نباشد، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟
جوانم کجاست؟
دخترم چه شد؟
به کدام گوشه تهران نشستهای؟
کدام دختر دانشجویی که حوصله ندارد عکسهای جنگ را ببیند و اخبار جنگ را بشنود، داغ آن دختران معصوم سوسنگرد، خواهران گل، آن گلهای ناز، آن اسوههای عفاف که هرکدام در پس رنجهای بیکران صحرانشینی و بیابانگردی، آرزوهای سالهای بعد را در دل میپروراندند، آن خواهران ماه، مظاهر شرم و حیا را بفهمد، که بیشرمان دامانشان را آلودند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند.
کدام پسر دانشجویی میداند هویزه کجاست؟
چه کسی در آن کشته شد و در آن دفن گردید؟
چگونه بفهمد تانکها هویزه را با 120 اسوه، از بهترین خوبان له کردند و اصلاً چه میدانی که تانک چیست و چگونه سری زیر شنیهای تانک له میشود؟
آیا میتوانید این مسئله را حل کنید؛ گلولهای از دوشیکا با سرعت اولیه خود از فاصله 100 متری شلیک میشود و در مبدأ به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده و گذر میکند، معلوم نمایید:
- سر کجا افتاده است؟
- کدام زن صیحه میکشد؟
- کدام پیراهن سیاه میشود؟
- کدام خواهر بی برادر میشود؟
- آسمان کدام شهر سرخ میشود؟
- کدام گریبان پاره میشود؟
- کدام چهره چنگ میخورد؟
- کدام کودک در انزوا و خلوت خویش اشک میریزد؟
یا این مسئله را که هواپیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت از ارتفاع 10 متری سطح زمین ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده مهران – دهلران حرکت میکند مورد اصابت موشک قرار میدهد؟ اگر از مقاومت هوا صرفنظر کنیم، معلوم کنید:
- کدام تن میسوزد؟
- کدام سر میپرد؟
- چگونه باید اجساد را از میان این آهن پاره له شده بیرون کشید؟
- چگونه باید آنها را غسل داد؟
- چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
- چگونه در تهران بمانیم و تنها، درس بخوانیم؟
- چگونه میتوانی درها را بر روی خودت ببندی و چون موش، در انبار کلمات کهنه کتاب لانه کنی؟
- کدام مسئله را حل میکنی؟
- برای کدام امتحان، درس میخوانی؟
- به چه امیدی نفس میکشی؟
- کیف و کلاسور را از چه پر میکنی؟
از خیال.
از کتاب.
از لقب شامخ دکتر.
یا از آدامسی که مادرت هرروز صبح در کیفت میگذارد.
- کدام اضطراب جانت را میخورد؟
در رسیدن اتوبوس.
دیر رسیدن سر کلاس.
نمره A گرفتن.
- دلت را به چه چیز بستهای؟
به مدرک.
به ماشین.
به قبول شدن در دوره فوق دکترا.
آری پسرک دانشجو!
به تو چه مربوط است که خانوادهای در همسایگی تو داغدار شده است.
جوانی به خاک افتاده و خون شکفته.
آری دخترک دانشجو!
به تو چه مربوط که دختران سوسنگرد را به اشک نشاندند و آنان را زنده به گور کردند.
در کردستان حلقوم کسانی را پاره کردند تا کدهای بیسیم را بیابند.
به تو چه مربوط است که موشکی در دزفول فرود بیاید و به فاصله زمانی انتشار نوری، محلهای نابود شود و یا کارگری که صبح به قصد کارخانه نبرد اهواز از خانه خارج و دیگر بازنگشت و همکارانش او را روی دست تا بهشت اباد اهواز بدرقه کردند.
به تو چه مربوط که کودکانی در خرمشهر از تشنگی مردند.
هیچ میدانستی؟
حتماً نه!
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره میخورند به دنبال آب گشتهای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟
و آنگاه که قطره ای نم یافتی با امیدهای فراوان به بالین کودک رفتی تا سیرابش کنی،اما دیدی که کودک دیگر آب نمیخواهد!!
اما تو، اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، حرمله مباش که خدا هدیه حسین(علیه السلام) را پذیرفت.
خون علی اصغر را به زمین باز پس نداد و نمیدانم که این خون، خون خدا، با حرمله چه میکند؟!
والسلام
«برای شادی روح این شهید بزرگوار صلواتی بفرستید»