سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت، گلشن خردمندان و بستان فاضلان است . [امام علی علیه السلام]
آرشیو نیمه شعبان - دل نوشته های یک بسیجی
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 4
  • بازدید دیروز: 3
  • مجموع بازدیدها: 66911
    » درباره من
    آرشیو نیمه شعبان - دل نوشته های یک بسیجی
    علیرضا صادقی

    » پیوندهای روزانه
    دو طلبه جوان [182]
    تخریب چی دوران [108]
    تصاویر آنلاین کربلا [102]
    پایگاه آیت الله جوادی آملی [163]
    سایت چهارد معصوم [179]
    سایت تخصصی قرآن کریم [202]
    موعود [176]
    همایش دکترین مهدویت [62]
    مرکز جهانی آل البیت [128]
    سایت اطلاع رسانی شاهین دژ [343]
    سایت شهرستان شاهین دژ [95]
    [آرشیو(11)]


    » آرشیو مطالب
    آرشیو روز اول
    آرشیو روز دوم
    آرشیو روز سوم
    آرشیو روز چهارم
    آرشیو روز پنجم
    آرشیو نیمه شعبان
    آرشیو اول ماه رمضان
    آرشیو پانزدهم ماه رمضان
    آرشیو عید فطر
    24 مهر ماه
    11/9/1386
    پاییز 1386

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان
    طالب یار
    کوثر
    هجوم خاموش...

    » لوگوی لینک دوستان


















    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » موسیقی وبلاگ

    » طراح قالب
    »» او خواهد آمد اما ...

    حضرت مهدی (عج) پس از سپری شدن دوران غیبت صغری و کبری هنوز ظهور نکرده اند و طبق روایات دلایل مهم و خاصی برای این مسئله وجود دارد که یکی از اینها فراهم نبودن زمینه در میان شعیان و مسلمانان می باشد. علائم ظهور و آخرالزمان طبق احادیث معتبر تا حد زیادی رخ داده است اما آنچه که رخ نداده است اتحاد واقعی مسلمانان و شیعیان با یکدیگر است که فتنه های دشمن برای ایجاد فاصله در میان آنها نقش بسزایی دارد. حال باید دشمن را شناخت و با آن مبارزه کرد تا به آقا صاحب الزمان نشان داد که زمینه فراهم است.

    امام خمینی (ره) فرمودند که بعد از انقلاب اسلامی جهاد اکبر شروع می شود و آنجاست که باید از خودشناسی به خداشناسی رسید. جهاد اکبر همان مبارزه با نفس اماره است که کاریست بسیار دشوار آن هم در شرایط کنونی که شبهات فراوان در دل جوانان و افکار مردم وجود دارد امام آن چیزی که مسلم است انتظار ظهور آقا بقیه الله است که نقطه قوت و جاذبه برای این مبارزه بزرگ است.عزیزی برایم نوشته ای با این مضمون فرستاده بود که مسئولین بی لیاقت هستند که در جواب به این دوست خوبم گفتم من و شما و امثال ماها مدیران و مسئولین فردای این مملکت هستیم پس آیا خودمان را آماده کرده ایم..؟ نمی توان منکر افراد بی لیاقتی در دستگاه حکومت جمهوری اسلامی ایران شد که اصلا کلمه از ظهور را نمی فهمند اما این بی انصافی کاملی است که افراد مصلح و تلاشگر را در جمع آن افراد قرار داد در حالی که بعضی از مسئولین با دلسوزی کامل و با روحیه انقلابی هنوز هم در راس خدمت به نظام هستند.

    امام زمان نمی آید مگر افکار عمومی و اذهان مسلمانان فقط در اطاعت ایشان باشد برای جهاد نهایی در راه خدا ولی با وجود مشکلات اساسی از جمله مظاهر مقدس نما که فقط اسم تو خالی از مولا را در خود جای داده است ایشان ظهور نخواهند کرد و از خدایمان می خواهیم که مولا ظهور نکند مگر در صحت و سلامتی کامل...!!

    پس از امروز صبح از نماز صبح نیمه شعبان تا آخرین لحظه زندگی با خدای خود عهد می بندم که به منتظران واقعی آن حضرت در ظاهر و باطن در آیم.

    خدایا من هیچ نیز نیستم اما مولایم مرا بشارت به سربازی خویش داده است پس او که مرا از این نقطه به آن مرتبه می رساند سلامتش دار و در صحت کامل در ظهورش تعجیل فرما !

    خدایا او مولای من است و راه هموار شناخت تو پس مرا لیاقت خودشناسی در جوار آن عزیز را عطا بفرما !

    الهی دل خونین آن مولا را ز ما شاد گردان و در همه حال ما را از یاد ظهورش غافل مکن !



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( چهارشنبه 86/6/7 :: ساعت 2:13 صبح )
    »» عید مبارکباد

      خجسته میلاد با سعات آقا صاحب الزمان (عج) مبارکباد!

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( سه شنبه 86/6/6 :: ساعت 8:23 عصر )
    »» السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

    بسم الله الرحمن الرحیم

    السلام علیک یا بقیه الله ...

    با عرض سلام و تبریک فراوان بمناسبت میلاد مبارک یگانه منجی عالم خلقت حضرت بقیه الله الاعظم مهدی صاحب الزمان (عج) به حضور تک تک شیعیان راستین و دوستداران حقیقی آن عزیز.

    لحظات عرفانی و ملکوتی ظهور لحظات استجابت دعا ، از تمامی دوستان خواهش می کنم سر سفره زیبای عبادتشون با خدا و آقا صاحب الزمان (عج) ما رو هم از یاد نبرند.

    نیمه شعبان میلاد حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) بر همگان مبارکباد.

     

    نیمه شعبان میلاد حضرت مهدی صاحب الزمان (عج) بر همگان مبارکباد.

     

      خجسته میلاد با سعات آقا صاحب الزمان (عج) مبارکباد!



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( سه شنبه 86/6/6 :: ساعت 3:0 عصر )
    »» کتک زدن شهید

    سلام دوستان

    چندی پیش برای مصاحبه از طرف اتحادیه انجمن های اسلامی دانش آموزان شهرستان خودمون یعنی شاهین دژ برای طرح همکلاسی آسمانی رفته بودیم:

    پدر شهید از مسئولین خیلی گله داشت ، دلش پر بود و می گفت هیچ چشم داشتی به کسی نداره و خدارو شکر به شکرانه خون شهید زندگشیون می گذره ولی خب خیلی دلش پر بود ناخواسته بغض گلوشو گرفت خواست برامون یه خاطره بگه و خاطرش هم این بود:

    یه روز داشتم با پسرم تو مزرعه کار می کردم و سر مزرعه بودم که نمی دونم سر چه جریانی حرفم شد و از بس که عصبانی شدم شروع کردم به زدنش و هی کتکش زدم و بعد از اون ماجرا بعد از اینکه جبهه رفت شهید شد و بعد از شهادتش هر وقت بچه ای رو می بینم هر قدر هم عصبانی باشم هیچ وقت جرات به خودم نمی دم تا اون رو بزنم شهادت پسرم باعث شد تا هیچ وقت این خاطره از یادم نره و نتونم اونو فراموشش کنم.

    البته ببخشید خودم خواستم مختصر بنویسم.

     

      خجسته میلاد با سعات آقا صاحب الزمان (عج) مبارکباد!

     

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( یکشنبه 86/6/4 :: ساعت 7:49 صبح )
    »» یادداشت‌های یک شهید زنده

    وقتی خود را در مدار خورشیدی تابان نظاره کنی و به این باور برسی که خروج از مدار آن منبع نور، مساوی با رها شدن در کهکشانی پر از سیاهچال‌هایی است که تاب دیدن نور را ندارند، یک لحظه چشم از نور برنمی‌داری و همواره بر حرکات و سکنات خود مواظبت داری تا از مدار خارج نشوی، چرا که به خوبی می‌دانی که فاصله گرفتن از مدار همان و بریدن از حبل متین حیات همان،‌ بریدن همان و رها شدن در سرمای خودمحوری و شکارِ گرگ‌های کهکشان شدن همان.

    برای جابر بن یزید جُعفی، امام محمد باقر(ع) خورشیدی است تابان، خورشیدی که هر سیاره به اندازة معرفتش مدار چرخشش را مشخص می‌کند.

    جابر کسی نیست جز مردی عالم و محدث و فاضل که شیعیان امام محمدباقر(ع) در کوفه به او به دیدة احترام می‌نگرد، پاسخ پرسش‌هایشان را از او می‌گیرند و به وجودش در بین مذاهب دیگر مباهات می‌کنند و از چنان شأن اخلاقی، علمی و اجتماعی برخوردار است که حافظ اسرار اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) به شمار می‌رود تا جایی که امام محمدباقر(ع) چند هزار حدیث را تنها برای او نقل کرده است و کتابی به او سپرده و به او فرمود: تا بنی‌امیه باقی‌اند، اگر چیزی از آن روایت کنی لعنت من و آبای من بر تو.

    چنین شخصیتی با جمعی از اصحاب و شیعیان امام محمد باقر(ع) به خدمت آن حضرت در مدینه شرفیاب می‌شود و پس از عرض ارادت و وداع حضرت با شیعیان به سوی کوفه بازمی‌گردد که در بین راه نامه‌ای از حضرت به او می‌رسد و نامه را می‌بوسد و می‌بوید و بر چشم می‌نهد و باز می‌کند و پس از خواندن آن، حالش دگرگون می‌شود.

    صبح روز بعد، هنگامی برخی از اصحاب امام محمد باقر(ع) به قصد دیدار و تکریم او به سوی منزلش رهسپار بودند، با کمال تعجب او را در حالی نظاره می‌کنند که استخوان مهره‌ای بر گردن و سوار بر نی با کودکان در کوچه و بازار در حال بازی است، نگاه خیرة جابر در چشمان برخی از اصحاب و سرازیر شدن اشک از گونة صحابة امام محمد باقر(ع) خبر از رازی ناگفته داشت.

    چند روز می‌گذرد وقتی حکم قتل جابر بن یزید جُعفی از سوی هشام بن عبدالملک به والی کوفه می‌رسد و والی کوفه پس از تحقیق و تفحص جابر را فردی دیوانه و همبازی کودکان در کوچه و بازار کوفه می‌یابد، از قتل او صرف‌نظر می‌کند. آن روز شیعیان دریافتند که جابر برای حفظ احادیث شیعه به فرمان امام محمد باقر(ع) و باقی ماندن در مدار آن خورشید تابان راهی دردناک‌تر از مرگ را نتخاب کرده است. راهی که هر کس را توان گزینش آن نیست.

    بی‌شک فاصلة ما با یاران معصومان(ع) نسبت به شناخت آن خورشیدهای عالم‌تاب، هزاران سال نوری است،‌ اما اگر بین تأسی ما به سنت و سیرة آن مجذوبین نور امامان همام فاصله‌ای ایجاد شود بی‌شک از مدار تعبد دور شده و در کهکشان بی‌مرز خود محورها و خودخواهی‌ها اگر شکار سیاهچالی هم نشویم بی‌گمان یخ‌زده و جامد رمز حیات را درک نکرده و طعم ولایت را نچشیده‌ایم و نمیتوان نام «شیعه» را بر خویش بگذریم، از همین جا هم فاصلة ما و شهیدان مشخص می‌شود، خدا مرتبة شهیدان انقلاب را متعالی کند آنجا که برای حفظ انقلاب قبل از آنکه در خون خویش بغلتند آبروی خویش را در مسیر حمایت از ولایت فدا کردند، بهشتی سنبل این حماسه بود و مردی که چرخش در مدار ولایت را از مکتب امام محمد باقر(ع) آموخته بود.

    خدا بر درجات شهید رجایی بیفزاید که هنگام پذیرش ریاست جمهوری گفت: برای من آبرویی مانده است و بر آنم تا آن را تقدیم انقلاب کنم، و خداوند حفظ کند آن نویسنده‌ای که با درک درستش از اطاعت ولایت هنگامی که سید حسن نصرالله با نادیده گرفتن شأن اجتماعی و سیاسی و قومی خود خم شد و دستان رهبر انقلاب را بوسید نوشت: «شیعه یعنی این».

    دیروز جابر بن یزید جعفی با حرکت خود و گذشتن از آبروی خویش برای حفظ مکتب فاصلة مدار خود را با مدعیان مشخص کرد و به همة دوستداران ردای زیبای شهادت چنین آموخت که گاه قربانی کردن جایگاه و شأن سیاسی و اجتماعی، علمی ودادن آبرو برای حفظ مکتب سخت‌تر از در آغوش گرفتن شهادت است و این کار هر کس نیست. و هر کس چنین کند یا طعم شیرین شهادت را خواهد چشید و یا با شهدا محشور خواهد شد.

    با تشکر از وبلاگ مهاجر



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( جمعه 86/6/2 :: ساعت 5:44 صبح )
    »» عملیات کربلای 10

    عملیات‌ کربلای‌10 ؛ جابه‌جایی‌ میدان‌ جنگ‌ از جنوب‌ به‌ شمال‌

    طی‌ عملیاتی‌ به‌ نام‌ کربلای‌10  که‌ در غرب‌ کشور به‌ اجرا درآمد، مناطق‌ بسیاری‌ به‌ دست‌ رزمندگان‌ آزادشد. حضور نسبتا گسترده‌ اکراد معارض‌ عراقی‌ در این‌ مناطق‌ سبب‌ گردید تا در مرحله‌ نخست‌ گشایش‌ جبهه‌ تازه‌ در غرب‌ کشور، تلاش‌ها عمدتا به‌ اتصال‌ عقبه‌ مناطق‌ آزاد شده‌ به‌ ایران‌ و بازشدن‌ عقبه‌ نیروهای‌ معارض‌ معطوف‌ شود.  منطقه‌ عمومی‌ این‌ عملیات‌ در محور بانه‌-  سردشت‌ از شمال‌ به‌ رودخانه‌ مرزی‌ «گلاس»، از جنوب‌ به‌ رودخانه‌ «آوسیویل»، از شرق‌ به‌ «سورکوه» و از غرب‌ به‌ ارتفاعات‌ «گرده‌رش» و سپس‌ ارتفاعات‌ عمومی‌ «آسوس» منتهی‌ می‌شد. این‌ منطقه‌ دارای‌ عوارض‌ حساس‌ و ارتفاعات‌ نسبتاً‌ بلند و صعب‌العبور است.

    تردد در این‌ مناطق‌ به‌ خاطر نبود راه‌ بسیار دشوار می‌نمود، اما به‌ دلیل‌ وجود درختان‌ مرتفع‌ در پایین‌ ارتفاعات، وضعیت‌ برای‌ اختفای‌ نیروهای‌ عمل‌ کننده‌ و حتی‌ تحرک‌ و جا به‌ جایی‌آنها در روز، کاملاً‌ مناسب‌ تشخیص‌ داده‌ شد. استعداد نیرو و گسترش‌ دشمن‌ در این‌ منطقه‌ تا قبل‌ از عملیات‌ والفجر9 که‌ در پاییز سال‌1364  توسط‌ نیروی‌ زمینی‌ سپاه‌ صورت‌ گرفته‌ بود قابل‌ توجه‌ نبود، اما پس‌ از آن‌ و بویژه‌ پس‌ از دو عملیات‌ فتح‌1  و2  دشمن‌ مجدداً‌ حساس‌ شد و تلاش‌های‌ نسبتاً‌ وسیعی‌ را به‌ منظور تصرف‌ مناطق‌ تحت‌ تسلط‌ کردها و مسدود کردن‌ معابر وصولی‌ به‌ عمق‌ خاک‌ عراق‌ انجام‌ داد، چنان‌ که‌ تیپ‌های‌ کماندویی‌ سپاه‌ هفتم‌ و سوم‌ و چند تیپ‌ و گردان‌ مستقل‌ دیگر با نظارت‌ شخص‌ صدام‌ طی‌100  روز، بسیاری‌ از ارتفاعات‌ را به‌ تصرف‌ درآوردند. 

    تحرکات‌ دشمن‌ بعد از عملیات‌ فتح‌1  بر پایه‌ این‌ تحلیل‌ انجام‌ می‌گرفت‌ که‌ در صورت‌ عدم‌ مقابله‌ جدی، قوای‌ نظامی‌ ایران‌ با تقویت‌ نیرو به‌ سمت‌ «ازمر» و سپس‌ «سلیمانیه» پیشروی‌ خواهند کرد، اما با وجود همه‌ تلاش‌های‌ دشمن، سرانجام‌ در تاریخ‌30  فروردین‌1366  عملیات‌ کربلای‌10  با رمز «یا صاحب‌الزمان(عج)ادرکنی» توسط‌ نیروی‌ زمینی‌ سپاه‌ در منطقه‌ای‌ به‌ وسعت‌250  کیلومترمربع‌ آغاز شد. این‌ عملیات‌ که‌ نخستین‌ عملیات‌ گسترده‌ در غرب‌ کشور پس‌ از انتقال‌ میدان‌ اصلی‌ جنگ‌ از جنوب‌ به‌ شمال‌ بود، هماهنگ‌ با تک‌ نیروهای‌ منظم‌ در جبهه‌ ماووت‌ و عملیات‌ نامنظم‌ قرارگاه‌ رمضان‌ و اتحادیه‌ میهنی‌ کردستان‌ عراق‌ در شمال‌ سلیمانیه‌ انجام‌ گرفت

    طی‌ این‌ حمله‌ آزادسازی‌50  روستای‌ منطقه، ارتفاعات‌ «سرلگو»، «بردهوش»، «قشن»، «اسبیدار»، «کلان» و چند ارتفاع‌ دیگر میسر گردید. همچنین‌20  کیلومتر از جاده‌ ماووت‌-  سلیمانیه‌ تحت‌ کنترل‌ رزمندگان‌ ایرانی‌ درآمد.  تجهیزات‌ منهدم‌ شده‌ دشمن‌ شامل‌ یک‌ فروند چرخبال، ده‌ها دستگاه‌ تانک‌ و نفربر، چندین‌ قبضه‌ خمپاره‌انداز، مقداری‌ سلاح‌ سبک‌ و نیمه‌ سنگین‌ می‌باشد. همچنین‌13  گردان‌ و تیپ‌ مستقل‌ دشمن‌ آسیب‌ دیده، تعداد کشته‌ و زخمی‌ها و اسرای‌ دشمن‌ به‌ 4235 نفر رسید. در این‌ عملیات‌8  دستگاه‌ تانک‌ و نفربر، چندین‌ دستگاه‌ خودرو و مقداری‌ سلاح‌ و مهمات‌ به‌ غنیمت‌ رزمندگان‌ اسلام‌ درآمد.
    از جمله‌ شهیدان‌ عملیات‌ کربلای‌10  «حسن‌ شفیع‌زاده» فرمانده‌ توپخانه‌ نیروی‌ زمینی‌ سپاه‌ بود

    نام‌ عملیات:  کربلای‌10  

    زمان‌ اجرا :۳۰/۱/۱۳۶۶ 

    تلفات‌ دشمن‌ (کشته، زخمی‌ و اسیر ) : 4235

     رمز عملیات: یا صاحب‌ الزمان(عج) ادرکنی‌ 

    مکان‌ اجرا:منطقه‌عمومی‌بانه ‌-  سردشت‌ در محور شمالی‌ جنگ‌

     ارگان‌های‌ عمل‌ کننده: نیروی‌ زمینی‌ سپاه‌ پاسداران‌ انقلاب‌ اسلامی‌

    اهداف‌ عملیات: گشایش‌ جبهه‌ تازه‌ فراروی‌ دشمن‌ در غرب‌ و انتقال‌ جبهه‌ جنگ‌ از جنوب‌ به‌ شمال‌ و مقابله‌ با تحرک‌های‌ ضد انقلاب‌ در منطقه‌ کردستان‌

     



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( جمعه 86/6/2 :: ساعت 5:42 صبح )
    »» فرازی از سخنان حاج شهید همت

    شهید حاج ابراهیم همت: زمان بازرگان ، به من برچسب چریک فدایی زندند . زمان بنی صدر هم بر چسب منافق ! هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف اوبرداشتیم، بر چسب بارانمان کردند ... حالا روزی ده بر چسب دشت می کنیم، اما عزیزان من! دل سرد مباشید حاشا که بچه بسیجی ، میدان را خالی کند.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( جمعه 86/6/2 :: ساعت 5:39 صبح )
    »» برادر قاسمی

    بنام خدا

    شب عملیات بود. به همراه حاج همت توی دیدگاه ایستاده بودم، با بی سیم و تجهیزات.

    آن شب دلم می‌خواست که به همراه سایر رزمندگان جلو بروم، ولی حاجی موافقت نمی‌کرد. هر چه اصرار و التماس کردم، فایده‌ای نداشت. می‌گفت: «من این‌جا بیشتر به شما احتیاج دارم. می‌خواهم تو را به این ‌طرف و آن ‌طرف بفرستم و کارهای زیادی دارم. باید همین‌جا بمانی.»

    پای بی سیم نشسته بودم. شبکه حسابی شلوغ بود. همین‌طور که به مکالمات مختلف بی سیم گوش می‌دادم، متوجه حاج همت شدم. دیدم دارد به آسمان نگاه می‌کند و اشک می‌ریزد. توجهی نکردم و نخواستم که مزاحمش بشوم.

    پس از مدتی، طاقت نیاوردم و پرسیدم: «حاجی، چی شده؟»

    جواب نداد. نگاهی به آسمان کردم. گفتم شاید چیز خاصی دیده است، ولی چیزی توجهم را جلب نکرد.

    کمی که به آسمان خیره شدم و مکالمات بی سیم را گوش کردم، ناگهان متوجه شدم که قضیه از چه قرار است. ماه لحظه به لحظه رزمندگان را یاری می‌کرد. وقتی بچه‌ها به رودخانه می‌رسیدند و نیاز به نور داشتند، ابرها کنار می‌رفتند و نور ماه همه‌جا را روشن می‌کرد؛ وقتی به دشت می‌رسیدند، ماه زیر ابرها پنهان می‌شد و دشمن نمی‌توانست رزمندگان را ببیند.

    عجیب بود. وقتی بچه‌ها به پشت میدان مین رسیدند، همه‌جا تاریک شد و دقیقاً در همان لحظه درگیری شروع شد. مثل این ‌که کلید روشنایی ماه در دست بچه‌ها بود. هر وقت نیاز به نور داشتند، همه جا روشن می‌شد و هروقت نیازی نداشتند، همه جا تاریک.

    موقعی که حاج همت پشت بی سیم.گفت: «به ماه توجه داشته باشید که چه‌طور به یاری بچه‌ها آمده.» چند دقیقه بیشتر طول نکشید که شنیدم فرماندهان پشت بی سیم دارند گریه می‌کنند. اشک شوق می‌ریختند؛ به خاطر امدادی که از سوی خداوند به بچه‌ها می‌رسید. حاج همت که زودتر از اینها متوجه قضیه شده بود، بیشتر از دیگران اشک می‌ریخت.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( جمعه 86/6/2 :: ساعت 5:38 صبح )
    »» ایستگاه صلواتی

    برای سلامتی رزمندگان اسلام صلوات!

    (الهم صل علی محمد و ال محمد)

    صدای صلوات حاظرین زیر سقف ایستگاه می پیچد و حاجی صلواتی رو به وجد می آورد. با دست لرزان برای لیوانهای که به طرفش دراز شده شبت می ریزد و با لبخندی ملیح تمنای صلواتی دیگر می کند.(برای نابودی صام و صدامیان صلوات)هر کس برای یک بار هم که گذرش به جبهه جنگ افتاده باشد،ایستگاه های صلواتی را خوب به یاد می آورد.سید حسین علیخوانی یکی از همان پیر مرد های باصفای ایستگاه صلواتی ایست،او و همرزم قدیمی اش سید یاسین سید هاشمی خاطرات بسیاری از روزهای جنگ و ایستگاه صلواتی پل کرخ دارد. سید علیخوانی پاره ای از این خاطرات را برایمان تعریف می کند. ایستگاه صلواتی پل کرخه ، یکی از ایستگاه های اصلی و بزرگ در جبهه ه ای جنگ بود این استگاه به خاطر نزدیکی به مناطق عملیاتی دشت عباس، کرخع ، دهلران و فکه پذیرای رزمندگان بسیار بوده است.و همچنین یکی از قدیمی ترین ایستگاهای صلواتی به حساب می آمد که توسط کمک های مردمی اداره می شد.

    در ایستگاه صلواتی،یک معلم هم داشتیم که به بچه ها سواد می آموخت.البته او معلم روستای همجوار ما بود اما چون روستا رو بمباران کرده بودند و برای روستاییان خانه ها ی موقت درست کرده بودند این معلم جایی برای خواب نداشت و شبها مهمان ایستگاه صلواتی بود. خیلی وقت ها هم به بچه ها توی پخت و پز و رُفت و روب کمک می کرد . اما همه هوای او و دانش اموزها رو داشتیم و برایشان خوراکی می فرستادیم.

    یکبار سربازی نزد من آمد و گفت:حاجی لباسم پاره شده و لباس دیگری ندارم که بپوشم،رفتم و بین هدایا را که بچه های دبستانی برای رزمندگان فرستاده بودند گشتم. در میان نامه ها یک سوزن و مقداری نخ پیدا کردم که همراه با یک یاداشت بود .

    نامه را دختر بچه ای هشت ،نه ساله فرستاده بود. با خط خودش نوشته بود(رزمنده ی عزیز، امیدوارم دشمن را شکست بدهی،برایت سوزن نخ فرستادم تا اگر لباست پاره شد انرا بدوزی) گریه ام گرفت و سوزن و نخ را به آن سرباز دادم. او هم لباسش را دوخت و به طرف سنگرش به راه افتاد . در وسط حیاط ایستگاه صلواتی، یک حوض کوچک زیبا بود که همیشه از آب صاف و زلال پر بود .بچه ها یک ما ماهی گرفته بودند و توی حوض انداخته بودند. هر وقت رزمندگان دور حوض جمع می شدند.برای مار ماهی سکه می انداختند توی حوض، و مار ماهی هم خودش رو پیچ و تاب میداد و توی حجوض می رقصید.این یکی از سرگرمی های ایستگاه ما شده بود .حالا من هر وقت با هیاتی جایی می روم و می بینم که عده ای بی اجر و مزد دارند به میهمانان ابا عبدالله خدمت می کنند یاد اون روزها در ایستگاه صلواتی می افتم.

    آنروزها اجرت همه خدمات و زحمات،فرستادن صلوات بود که بیش از همه اختصاص به حضرت امام وسلامتی ایشان داشت و در درجه بعد توفیق رزمندگان......

    با تشکر از وبلاگ سنگر



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( پنج شنبه 86/6/1 :: ساعت 5:2 عصر )

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    شفاعتنامه
    [عناوین آرشیوشده]