سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کشت در دشت هموار می روید و نه درسنگلاخ ؛ همین گونه حکمت در دل فروتن آباد و بارور می شود، نه در دل متکبّر سرکش . [امام کاظم علیه السلام]
آیةا... خامنه ای در لباس مبدل - دل نوشته های یک بسیجی
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
اوقات شرعی

  • بازدید امروز: 6
  • بازدید دیروز: 4
  • مجموع بازدیدها: 65773
    » درباره من
    آیةا... خامنه ای در لباس مبدل - دل نوشته های یک بسیجی
    علیرضا صادقی

    » پیوندهای روزانه
    دو طلبه جوان [182]
    تخریب چی دوران [108]
    تصاویر آنلاین کربلا [102]
    پایگاه آیت الله جوادی آملی [163]
    سایت چهارد معصوم [179]
    سایت تخصصی قرآن کریم [202]
    موعود [176]
    همایش دکترین مهدویت [62]
    مرکز جهانی آل البیت [128]
    سایت اطلاع رسانی شاهین دژ [343]
    سایت شهرستان شاهین دژ [95]
    [آرشیو(11)]


    » آرشیو مطالب
    آرشیو روز اول
    آرشیو روز دوم
    آرشیو روز سوم
    آرشیو روز چهارم
    آرشیو روز پنجم
    آرشیو نیمه شعبان
    آرشیو اول ماه رمضان
    آرشیو پانزدهم ماه رمضان
    آرشیو عید فطر
    24 مهر ماه
    11/9/1386
    پاییز 1386

    » لوگوی وبلاگ


    » لینک دوستان
    طالب یار
    کوثر
    هجوم خاموش...

    » لوگوی لینک دوستان


















    » وضعیت من در یاهو
    یــــاهـو
    » موسیقی وبلاگ

    » طراح قالب
    »» آیةا... خامنه ای در لباس مبدل

     

    دو طلبه خبرنگار در وبلاگ سوزن بان، با درج مطلبی با عنوان « آیةا... خامنه ای در لباس مبدل» نوشتند: یکی از برادران تیم حفاظت مقام معظم رهبری نقل می کرد، در جریان آخرین سفر حضرت آقا به استان هرمزگان، یک تیم از بچه های مذهبی کهنه کار، فیلمبرداری سفر را به عهده داشتند.

    در یکی از روزها تیم فیلم برداری از فرصت استفاده کردند و برای شنیدن حرفهای مردم بندرعباس با تجهیزات کامل فیلمبرداری به داخل شهر رفتند.

    حضرت آقا که از این جریان با  خبر شده  بودند، پیشنهاد فرمودند که به عنوان تیم فیلمبردار و با سر و صورتی پوشیده در برنامه شرکت نمایند.یکی از برنامه های آن روز دیدار از خانه شهیدی از شهدای بندرعباس بود. البته خانه ای در کار نبود، بلکه سرپناهی بود که با نی های خشک شده ساخته  شده  بود و به آن کپری می گفتند. از مادر شهید که پیرزنی تکیده و آفتاب  سوخته بود، سؤال شد: «مادر جان آیا خبر داری که حضرت آقا به استان شما آمده اند؟»

    پیرزن گفت: «بله، خبر دارم». دیشب فرزند شهیدم به خوابم آمد و گفت: «آقا که به بندرعباس تشریف می آورند، حتماً به خانه ما خواهند آمد، اما به ایشان بگویید که اینقدر از خدا طلب شهادت نکند، چون ایشان خیلی کارها دارد که باید انجام بدهد» و ادامه داد: «من مطمئنم که امروز در جمع شما که به خانه ام آمده اید، حتماً حضرت آقا نیز حضور دارند».

    خلاصه اینکه آن روز یکی از ماندگارترین روزهای مأموریتی مان شد و هیچگاه از خاطر بچه های حفاظت آقا نخواهد رفت.



    نوشته های دیگران ()
    نویسنده متن فوق: » علیرضا صادقی ( پنج شنبه 86/7/5 :: ساعت 8:55 صبح )

    »» لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    شفاعتنامه
    [عناوین آرشیوشده]