خیلى از عزیزانى که لحظه شهادت کنارشان بودیم، خونریزى شدیدى داشتند و عطش جانکاه، و با اشاره طلب آب مىکردند . وقتى به سختى برایشان آب تهیه مىکردیم، آن را کنار مىزدند! چهرههایشان زرد مىشد و آثار تشنگى به وضوح دیده مىشد، اما با حرکت دست، به ما مىفهماندند که آب نمىخواهند .
در همین حال، لبخند دلنشینى، روى لبهاى خشکشان مىنشست و به راحتى جان مىدادند . اوایل نمىدانستیم چرا . اما بعد از شهادتشان بدون شک مىدانستیم که در آخرین لحظه، حضرت سیدالشهدا را بر بالینشان مىدیدند . خندهشان از زیارت چهره مولا بود و با لب تشنه، سیراب از وصل یار مىشدند .